مدرسۀ نویسندگی خلاق ایدۀ داستان

اخبار دوره ها و نشست های اصلی و آزاد، نام نویسی آنی، ارسال نوشته های هنرجویان و مطالب مرتبط با مدرسه

کارگاه ویر / فعل 1

 

موضوع بحث و تمرین ویر: فعل، حذف به قرینه و شکل داستانی آن

تعداد واژه خوانشی: 707 واژه * 1 ساعت با تمرین

نوشتۀ: امیر نمازی (معلم نویسندگی خلاق)

 

مقدمه و شروع بحث

فعل، جزء جدانشدنی جمله است و اگر آن را حذف کنیم، چرخ جمله پنچر می ‌شود و مفهوم به درستی به خواننده نمی ‌رسد! در مورد فعل، بحث بسیار است و می‌ توان از جهت ‌های بسیار زیادی بررسی اش کرد. اولین درس را به انتخاب آن اختصاص می‌ دهیم.

هر جمله ‌ای، نیاز به فعل دارد اما باید آن را متناسب و مرتبط انتخاب کنیم؛ یعنی اول با تعداد فاعل‌ مطابقت داشته باشد و دوم درست انتخاب شود تا منظورمان تمیز و درست تر از هر زمان به خواننده برسد. اگر دو کننده کار داریم، باید از فعل جمع و اگر یک تن داریم، از فعل مفرد استفاده کنیم؛ البته چند تبصره و استثناء هم داریم که در یکی از جلسه‌ ها به آن خواهیم پرداخت.

 

حرف اصلی

روزنامۀ اتحاد هم وند 2 (برگی ابداعی و اختصاصی از مدرسه)

 

روزنامۀ اتحاد هم وند دوم

طراحی و اجرا از مدرسۀ خلاق ایدۀ داستان (دورۀ هفتم تابستان)

حقوق ایده، اجرا و انتشار آن به طور کامل محفوظ است.

روزنامۀ واژه به واژه / شماره 1 / 5 شهریور

 

چند مثال:

بالأخره ساعتش را پیدا کرد...

بالأخره، سکوتش را شکست و...

این دهمین باری می شد که آن اتفاق را شاهد بود؛ بالأخره تحملش را خلاص کرد و با جیغی سرخ، واکنش نشان داد!

روزنامۀ اتحاد هم وند 1 (برگی ابداعی و اختصاصی از مدرسه)

 

 

روزنامۀ اتحاد هم وند یکم

طراحی و اجرا از مدرسۀ خلاق ایدۀ داستان (دورۀ هفتم تابستان)

حقوق ایده، اجرا و انتشار آن به طور کامل محفوظ است.

کارگاه مشق زندگی / جلسۀ اول

 

مقدمه ای کوتاه بر حکایت

قدردانی یکی از صفات نیکی است که برای انسان ها می توانند داشته باشند و در این صورت خود نیز آرامش ذهنی بیشتری خواهند داشت. در وصف این ویژگی، می‌توان حکایت و تمثیل‌هایی آورد تا ارزش آن بهتر درک شود. حکایت خربزه شیرین خوردن لقمان، از حکایات خواندنی و آموزنده ای است که زیبایی و ارزشمندی سپاسگزاری از دیگران و قدردان لطف و خوبی آن ها بودن را به خوبی بیان می‌کند

 

حکایت خربزه شیرین خوردن لقمان

لقمان، غلامی دانا و درستکار بود و شب و روز در کار برای ارباب خود تلاش می‌کرد. ارباب او هم وقتی درستکاری و زیرکی لقمان را می دید، او را عزیز می‌داشت و به او ارزش زیادی می‌داد. تا جایی که در مهمانی ها هر گاه غذا می آوردند، ارباب از لقمان می‌خواست با آن‌ها غذا بخورد و تا لقمان غذا نمی خورد، ارباب هم دست به غذا نمی زد.

داستان ریگ توی کفش (دورۀ 6 بهار) + یادداشتی کوتاه

 

 

داستانِ کوته نوشت ریگ توی کفش

مری کلارک / داستان اجرا و نقد شده در سه ماهۀ ششم  بهار مدرسۀ خلاق

 

جان، آجودان ستاد ارتش بود. از صبح که بیرون آمده بود ریگی توی کفشش حس می‌کرد. با جمع کردن پا سعی کرد آن را به گوشه‌ای براند و ثابت نگه دارد تا در فرصت مناسب، کفش خود را دربیاورد و از شر ریگ راحت شود. سر ظهر عرق از سر و رویش جاری بود. سر انجام وقتش رسید. پشت سر رئیس ستاد ارتش کنار ستون ایستاد و خم شد کفش را دربیاورد. گلوله‌ای از بالای سرش صفیر کشید و مغز رئیس ستاد را به دیوار پاشید. جان، ریگ را حالا قاب کرده و هر روز می‌بوسد...

داستانِ کسی که مِهر کرد و مُهر دید (دورۀ 4)

داستانِ کسی که مِهر کرد و مُهر دید / امیر نمازی

داستان اجرا و نقد شده در دو ماهۀ چهارم مدرسۀ خلاق

 

آورده‌اند که در شهر افسوس در نزدیکی بیزانس شرقی، دُکان‌داری بود که تنها اَجناس مرغوب و دل‌پسند می‌فروخت و با مردمِ کوچه و بازار به نیکی رفتار می‌کرد. هر رهگذری که از آن شهرِ پر زرق و برق و تجاری رد می‌شد، جنسی برمی‌داشت و مُشتی اَشرفی درون دخلِ چوبی و یادگار گرفته‌اش می‌ریخت و می‌رفت؛ هر که نامِ آن دکان و صاحبِ جنس را از خریدار می‌پرسید، به اَمر و عَمد و توصیهٔ دوره‌گردی درازگوش و تیز چشمی که مابین دکاکین می‌نشست؛ نشانِ دکه‌دار بُنجل‌سرشت و دغل‌کارِ دیوار به دیوار را می‌داد...!

داستان خدمتکار مخصوص + یادداشتی کوتاه

   

https://uupload.ir/files/3g05_story.jpg

 

خدمتکار مخصوص / نویسنده: امیلی تیلتون

داستان اجرا و نقد شده در دو ماهۀ سوم مدرسۀ خلاق

 

زن به خدمتکار تازه گفت:

« او دوست دارد شامش درست سرِ ساعت شش بخورد، گوشت قرمز هم نمی‌خورد، دسرش را بعد در اتاق خودش می‌خُورَد، ساعت ۸ حمام می‌گیرد و زود می‌خوابد...! »

داستان کوته‌نوشت شاه دزد + یادداشتی کوتاه

  https://uupload.ir/files/vlqm_posters-old-letter-with-wax-seal.jpg

 

داستان کوته‌نوشت شاه دزد

نویسنده: کاترین ایی مک دونالد

تمرین، نقد و تحلیل شده در دورۀ 5 زمستان * 1399

 

سکه ها: نیکل، پنی، دلار های براق، گشتن توی کیف، پول دست بردن توی جیب ها، بیرون کشیدن بسته ها...

همه چیز از میان انگشتان بلند من، به درون جیب های عمیقم سرازیر می شود. یک بار عاشق شدم. عاشقِ دختر زیبایی که کارش جمع کردن سکه های پارکومترها بود؛ تمنا کردم بماند! او زودتر بیدار شد، دار و ندارم را بُرد: جعبه های سکه ها و کیسه های پر از پول را...

معرفی کوتاهی از آموزگار مدرسۀ خلاق

 

من امیر نمازی هستم، متولد نهم اردی بهشت ماه...

از یکی دو سال بعد از یادگیری الفبای پارسی و ساخت جملات، به تشویق دبیر دوم ابتدایی ام و طبق برنامه کتابخوانی آن سالها، هر هفته موظف بودیم به کتابخانه برویم، چندین کتاب داستان به امانت بگیریم و در زنگ کتابخوانی که درآن سالها باب بود، بخوانیم و خلاصه نامه ای کوتاه و کامل بنویسیم و ارائه دهیم؛ آن روزها به خاطر علاقه ام به نوشتن، تکیلف دوستان را هم می گرفتم و با جان و دل انجام می دادم و آنها خوشحال تر، به نام خود تحویل دبیر می دادند...!

در این وبلاگ، اخبار کلی، دوره های اصلی و آزاد، خط نوشته های هنرجویان پرتلاش و سایر مطالب مرتبط با مدرسۀ خلاق ایدۀ داستان درج و ارسال می شود؛ امکان ثبت نام زودهنگام از طریق شناسۀ تلگرامی، گفتگوی آنلاین و شماره تماس وجود دارد.
دورۀ اصلی مدرسه، با مصاحبه و فرصت استعدادیابی نوشتاری انجام خواهد شد و کم و کیف آن از طریق روابط عمومی و پس از قطعیت ثبت نام، به اطلاع شما عزیزان خواهد رسید.
زیرنظر: امیر نمازی | آموزگار نویسندگی خلاق و تکنیکی (وبلاگ معلم اول) (پیج اینستاگرام) (کانال ایدۀ داستان) تمامی حقوق برای مدرسۀ نویسندگی خلاق ایدۀ داستان محفوظ است