روزنامۀ اتحاد هم وند دوم
طراحی و اجرا از مدرسۀ خلاق ایدۀ داستان (دورۀ هفتم تابستان)
حقوق ایده، اجرا و انتشار آن به طور کامل محفوظ است.
- شنبه ۶ شهریور ۰۰
- ۱۹:۱۵
اخبار دوره ها و نشست های اصلی و آزاد، نام نویسی آنی، ارسال نوشته های هنرجویان و مطالب مرتبط با مدرسه
روزنامۀ اتحاد هم وند دوم
طراحی و اجرا از مدرسۀ خلاق ایدۀ داستان (دورۀ هفتم تابستان)
حقوق ایده، اجرا و انتشار آن به طور کامل محفوظ است.
چند مثال:
بالأخره ساعتش را پیدا کرد...
بالأخره، سکوتش را شکست و...
این دهمین باری می شد که آن اتفاق را شاهد بود؛ بالأخره تحملش را خلاص کرد و با جیغی سرخ، واکنش نشان داد!
روزنامۀ اتحاد هم وند یکم
طراحی و اجرا از مدرسۀ خلاق ایدۀ داستان (دورۀ هفتم تابستان)
حقوق ایده، اجرا و انتشار آن به طور کامل محفوظ است.
مقدمه ای کوتاه بر حکایت
قدردانی یکی از صفات نیکی است که برای انسان ها می توانند داشته باشند و در این صورت خود نیز آرامش ذهنی بیشتری خواهند داشت. در وصف این ویژگی، میتوان حکایت و تمثیلهایی آورد تا ارزش آن بهتر درک شود. حکایت خربزه شیرین خوردن لقمان، از حکایات خواندنی و آموزنده ای است که زیبایی و ارزشمندی سپاسگزاری از دیگران و قدردان لطف و خوبی آن ها بودن را به خوبی بیان میکند.
حکایت خربزه شیرین خوردن لقمان
لقمان، غلامی دانا و درستکار بود و شب و روز در کار برای ارباب خود تلاش میکرد. ارباب او هم وقتی درستکاری و زیرکی لقمان را می دید، او را عزیز میداشت و به او ارزش زیادی میداد. تا جایی که در مهمانی ها هر گاه غذا می آوردند، ارباب از لقمان میخواست با آنها غذا بخورد و تا لقمان غذا نمی خورد، ارباب هم دست به غذا نمی زد.
28 پرسش و پاسخ متداول در مورد مدرسۀ خلاق و دوره های اصلی و مکملش
پرسش
طول دوره های مدرسه چگونه است؟ اگر ثبت نام کنیم، چند هفتۀ آموزشی داریم؟
پاسخ
دورۀ اصلی مدرسۀ خلاق، سه ماهه و فصلی است و هنرجو، به صورت کلی دو ماه و نیم یا ده تا یازده هفته آموزش خواهد دید.
پرسش
آیا مدرسۀ خلاق، در پایان دوره های سه ماهۀ اصلی اش مدرک می دهد؟
پاسخ
خیر. مدرسۀ خلاق، تاکنون برای دوره های سه ماههاش مدرکی تقدیم نکرده و با توجه به فلسفۀ آموزشی اش، مدرک را همان پیشرفتی می داند که همراه دانشجو است؛ همان ذوقی است که کوک و تراش خورده؛ موفقیت های ریز و درشت و تجربیاتی است که تا ابد در دل و قلم دانشجویش ماندگار خواهد ماند. این بهترین مدرکی است که شما از حضور در مدرسه خواهید داشت؛ کمی به آن فکر کنیم...
پرسش
ثبت نامش چگونه است؟ به کجا باید مراجعه کنم؟ فرآیندش به چه شکل است؟
پاسخ
اگر تصمیم خودتان را گرفته اید که از همین امروز، دانشجوی مدرسۀ خلاق شوید؛ فقط کافی است به یکی از شناسه های روابط عمومی پیام دهید و ابراز تمایل کنید؛ مصاحبه ای کوتاه خواهید داشت. اصلاً نترسید، فقط چند سوال کوتاه است تا بیشتر با شما آشنا شویم و در ادامۀ راه، بهتر همراهی تان کنیم. بعد از قطعیت ثبت نام، مصاحبه ای تخصصی، شناختی و تکمیلی با آموزگار دوره انجام می دهید و دیگر کار تمام است...
پرسش
برای ثبت نام باید چند سال داشته باشم؟ کف و سقف دارد یا با هر سنی ثبت نام می کنید؟
داستانِ کوته نوشت ریگ توی کفش
مری کلارک / داستان اجرا و نقد شده در سه ماهۀ ششم بهار مدرسۀ خلاق
جان، آجودان ستاد ارتش بود. از صبح که بیرون آمده بود ریگی توی کفشش حس میکرد. با جمع کردن پا سعی کرد آن را به گوشهای براند و ثابت نگه دارد تا در فرصت مناسب، کفش خود را دربیاورد و از شر ریگ راحت شود. سر ظهر عرق از سر و رویش جاری بود. سر انجام وقتش رسید. پشت سر رئیس ستاد ارتش کنار ستون ایستاد و خم شد کفش را دربیاورد. گلولهای از بالای سرش صفیر کشید و مغز رئیس ستاد را به دیوار پاشید. جان، ریگ را حالا قاب کرده و هر روز میبوسد...
داستانِ کوته نوشت کشفِ آدموند
پل تاکر / داستان اجرا و نقد شده در دو ماهۀ چهارم مدرسۀ خلاق
وقتی ادموند کمربند ایمنیاش را نمیبست، دیگر اتومبیلش او را نصیحت نمیکرد. دستگاه رمز خوان اعلام کرد شماره شناسایی شخصی او، وجود ندارد.
بازکنندۀ اتوماتیک بالای در فروشگاه مواد غذایی، در برابر او واکنش نشان نمیداد. ادموند آزرده از این تغییرات، در آپارتمان خالیاش نشست و با بیمیلی انگشت شستش را روی ستون متوفیات گذاشت. او گفت:
« من لعنت شدهام.»
داستانِ میهمانی یک میلیون دلاری
دیک اسکین / داستان اجرا و نقد شده در دو ماهۀ چهارم مدرسۀ خلاق
چارلی با آخرین دلاری که در جیب داشت، جایزهٔ بخت آزمایی ده میلیون دلاری را برد. بعد از برنده شدن، همراه دوستان خیابانیاش یک میهمانی برپا کرد که دو هفته طول کشید و در طی آن چارلی از شدت افراط در خوشگذرانی مُرد...!
میلیونها دلار ثروت او به نفع دولت ضبط شد؛ اما نام او تا ابد به عنوان بزرگترین مهمانیدهنده در مین استریت زنده خواهد ماند.
... راستی نام او چه بود...؟!
داستانِ کوته نوشت تصادف
داستان اجرا و نقد شده در دو ماهۀ چهارم مدرسۀ خلاق
آقای هاوارد پزشک ارشد بیمارستان در صحنه تصادف اتومبیل به ناچار ترمز گرفت. درست مماس با جسد روی زمین ایستاد. دنده عقب گرفت و راه افتاد. تلفن همراهش زنگ زد. یک تصادف در جاده فرعی.
برگشت. خون زیادی از جسد رفته بود. وسط برف و یخ جنازه را معاینه کرد. کار تمام بود. صورت او را برگرداند، دید دختر خودش است.
داستانِ کوته نوشت ملاقاتی / سارا کیت
داستان اجرا و نقد شده در دو ماهۀ چهارم مدرسۀ خلاق
سرباز از برج دیده بانی نگاه می کرد و عکاس را میدید که بی خیال پیشش می آمد. سه پایه اش را به دوش می کشید. هیچ توجهی به تابلوی منطقه ی نظامی عکاسی ممنوع نکرد. هوا سرد بود و حوصله نداشت از دکل پایین بیاید. مگسک را تنظیم کرد و یک لحظه نفس در سینه اش حبس شد. تلفن زنگ زد تیرش به خطا رفت.
« جک خواهرت از مینه سوتا آمده بود تو را ببیند. همان که میگفتی عکاس روزنامه است. فرستادمش سر پستت که غافلگیر شوی ».